«من خودم با اینکه سه بار از احمد کتک خوردم، اما آدم خیلی رئوفی بود. در کار آدم خشنی بود، اما در روابط عاطفی و اخلاقی اینطور نبود. هرکسی مدتی با او معاشرت میکرد، شیفتهاش میشد. تُن صدایش پایین بود و آرام صحبت میکرد. عصبانیت را در چهرهاش دیده بودم، اما نشنیدم که دادوبیداد کند. یاد گرفته بود آن را کنترل کند. بدنش ورزیده بود. بینیاش هم شکسته بود و کمی تودماغی صحبت میکرد. چون خودم قبلاً کشتی میگرفتم، میدانستم کسانی که دماغشان شکسته است، بوکسور هستند. تمرین ورزشی نمیکرد ولی همیشه صبحها ما را میبرد کوه. آدم عجیبوغریبی بود. نمیتوانست آرام بنشیند. دائم به فکر نقشه کشیدن و ضربه زدن به دشمن بود. اصلاً ترس در وجودش نبود. بچهها را طوری آموزش داده بود که تا آخرین فشنگ مقاومت کنند. بچهها تا پای جانشان میایستادند و میجنگیدند؛ چون زیردست حاجاحمد آموزش دیده بودند. زیردست کسی آموزش دیده بودند که اصلاً ترسی در وجودش نبود.»
کتاب «ایستاده تا همیشه» به تدوین و تنظیم فاطمه وفاییزاده حاصل گفتوگوهای مفصلی با همرزمان جاویدنشان احمد متوسلیان است که هرکدام پس از معرفی خود و نقششان در حوادث کردستان و جبهههای غربی، نسبت خود را با این سردار پرآوازه بازگو کردهاند.
کتاب «ایستاده تا همیشه» به شرح اتفاقات چهار سال از زندگی حاج احمد متوسلیان از زاویه همرزمانش میپردازد.