**: اولویت بعدی شما هستید، خواهر و برادرها؟
چرا مثلا آن موقع دختری که در آن بحران بوده و خب خانواده اش هم اطلاعاتی نداشته، راهنمایی برایش صورت نگرفته؟ یک راهنمایی کوچک می توانست مسیرش را عوض کند، یک مشاوره خیلی کوچک.
پایان
مجله تور و گردشگری
**: اولویت بعدی شما هستید، خواهر و برادرها؟
چرا مثلا آن موقع دختری که در آن بحران بوده و خب خانواده اش هم اطلاعاتی نداشته، راهنمایی برایش صورت نگرفته؟ یک راهنمایی کوچک می توانست مسیرش را عوض کند، یک مشاوره خیلی کوچک.
پایان
منبع: https://snn.ir/fa/news/1037006/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF
**: پس یعنی شما حرفتان این است که حتما باید در زمینه دانشگاه، قبولی خانواده شهدا در دانشگاه، سهمیه هایی که دارند و خیلی جاهای دیگر باید اطلاع رسانی شود، این اطلاع رسانی کمرنگ است و بعضا شاید وجود ندارد؟
**: ولی به شما خواهر و برادرها ندادند؟
خواهر شهید: خواهش میکنم.
خواهر شهید: ببینید فضای خالی ای که اینجا وجود دارد خیلی مهم است. بچه های افغانستانی اینجا به شدت از نظر روانشناسی دچار عشق خاکستری میشوند یعنی اینکه یک بحران هویت در همه اتباع افغانستانی هست، در همه بچه های مهاجر هست نه فقط افغانی، در همه مهاجرین در هر جای دنیا، وقتی این مسئله هست فکر کنید یک مسئله بزرگتر فقدان پدر یا مادری که معلوماتش پایین باشد، ما حتی بچه شهیدی داریم که نه پدر دارد و نه مادر، خب قطعا این فضا خیلی کار می خواهد، ما الان مثلا یکی از دوستانم دختر شهید هستند، می گفتند من برای دانشگاهم سهمیه داشتم و راحت می توانستم یک رشته خیلی خوب، ولی چون آگاهی نداشتم و هیچ کس هم به من نگفت، من رفتم رشته ی مثلا یک رشته خیلی پایینی را که فقط همان را می شناختم را انتخاب کردم و چهار سال از وقت و عمرم را گذاشتم و الان در به در دنبال کار می گردم، ان رشته هم برای من تمام شد و رفت. یعنی لیسانسم را گرفتم گذاشتم کنار، مدرک را روی طاقچه گذاشتم.
خواهر شهید: درخواست این شکلی که کتبا نوشته باشم، نه، ما چند سال پیش بود فکر می کنم دو سال پیش بود، حالا تاریخش را نمی دانم، جا به جا نگویم، یک جلسه ای بود در فکر می کنم مجتمع غدیر نزدیک کوه صفه بود، یک خانم مشاوره آورده بودند در همین جلسه، ماه رمضان هم بود، من بهشان گفتم که می شود از این مسیر برویم و به همان دوستان گفتند که کاش می شد این جلسات همیشگی باشد و مشکلات زیاد است، و اینکه گفتند بله درست می گویید شما، و حتی یک باری هم که تلفنی صحبت کردم با یکی از دوستانم، گفتم که مشکلات زیاد دارند قطعا می خواهند که بحث مشاوره ای باشد، در زمینه های زیادی، خصوصا بحث مهارتی برای بچه ها، اینها باشد ولی خب اتفاقی نیفتاد.
**: آسیب شناسی شود و اطلاع رسانی شود، تمام حرف شما همین است و متناسب با آن آسیب شناسیای که شده کلاس های آموزشی و فرهنگی حتما قرار داده شود و به صورت مستمر نه اینکه یکی دو دفعه باشد در غالب همایش یا جشنواره کفایت نمی کند، درست است؟
**: خانواده ها مخصوصا مادران شهدا از نظر آموزشی، خیلی هایشان نیازمند هستند. مثلا برای نهضت های سوادآموزی، کلاس های قرآن و احکام و کلا کلاس های فرهنگی و عقیدتی و اینکه بالاخره اینها یک طورهایی شاید بگوییم که می خواهند کار زینبی انجام بدهند و باید آموزش ببینند.
**: بله حتی بازی هایی که متناسب باشند، بازی های فکری، وقتی که الان اینقدر خوراک های آماده در فضای مجازی موجود هست، بچه ها همه می روند سراغ اینها وقتی برایشان طرح و برنامه ای نباشد، از آن مسیر شهیدشان دور می شوند و یا حتی بعضا گارد می گیرند.
خواهر شهید: برادر من سال ۹۲ شهید شدند تازه امسال سال ۱۴۰۱ شناسنامه پدر و مادرم را دادند، آخر برج دوازده بود که باهاشون تماس گرفتند که بیایید تابعیت بگیرید و بعد بروید ثبت احوال که بعد از عید نوروز بود که بعد از تعطیلات عید تازه شناسنامه شان را گرفتند.
مورد دوم اینکه بحث شناسنامه بقیه اعضای خانواده پیگیری شود تا هر چه زودتر واقعا بعضی مشکلات تمام شود، بحث مسکن دوستان، خیلی از خانواده شهدا را می بینیم که واقعا در شرایط سختی دارند زندگی می کنند، آدم گاهی اوقات شرمنده آنها می شود وقتی صحبتشان را می شنود و دغدغه هایشان را می بیند. یک خانواده شهیدی من می شناسم که پدر و مادر شهید بودند. می گفتند امسال همسرم را عمل کردیم؛ کلا یک سال است که بیکار هستند، دو تا دختر دارند، بچه کوچک دارند، خب فضا خیلی فضای سختی است. فکر می کنم این وظیفه است که من بگویم، شاید این فضا باز شده که گفته شود و یک مقدار این فضا برای همه بازتر شود مخصوصا خانواده هایی که خیلی دغدغه دارند.
**: در این چند سالی که با بنیاد شهید و سپاه و ارگان های مختلف در ارتباط بودید، برای شما و برای خانواده های شهدا، همسران و دختران شهدا، خواهرهای شهدا، کلاسهای آموزشی و فرهنگی، برقرار کردند؟
خواهر شهید: اینکه انتظار می رود یک مقدار بیشتر رسیدگی شود، اینکه هنوز فضا باز نشده برای اینکه الان مثلا خیلی از خانواده های شهدا شناسنامه گرفتند اما نمی دانند از آن شناسنامه چه استفاده ای می شود، شخصی حقیقی و حقوقی و این موارد را اصلا در جریان نیستند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در سلسله گفتگو «در محضر مدافعان حرم» این بار سراغ شهیدی میرویم که با پسر خالهاش جزو اولین شهدای مدافع حرم استان اصفهان بودند. با اینکه به خاطر مسائل امنیتی در مراسمش اعلام نشد که شهید مدافع حرم است، اما تشییع پیکر باشکوهی برایش برگزار شد و جای سوزن انداختن نبود. شهیدی که حتی خانوادهاش تازه بعد از شهادتش فهمیدند چه عزیزی را از دست داده اند و چقدر از او غافل بودهاند.
خواهر شهید: نه به ما شناسنامه ندادند و خب گفتند که سال های آینده شاید بدهیم.
یعنی اینکه واقعا هم حالا مثلا چیزی که هست توضیح داده نمی شود به ما که ما مثلا داریم این کار را برایتان می کنیم آن کار را می کنیم، مثلا به دو سه تا جمله تمام می شود و خب دوستان هم از لحاظ مسئولیتی که دارند نمی توانند بگویند واقعا، اما اگر یک مقدار فضا بازتر شود توضیح داده شود و این مسیرها بهتر رعایت شود خیلی بهتر است. بعد به پدر و مادرم شناسنامه دادند و تازه گرفتند شناسنامه شان را.
این مورد هم جای بحث دارد، اینکه اگر اولویت هست چرا شهیدی که سال ۹۲ شهید شده، بعد از هشت نه سال چرا این اتفاق باید بیفتد؟ شهدایی بودند که خیلی دیرتر شهید شده بودند و این بحث بین تمام خانواده های شهداست که نظم وجود ندارد، و هر کسی که زبان بهتر داشت کارش زودتر راه می افتد، این بحث بین همه هست.
خواهر شهید: نه، کلاس آموزشی نداشتیم، من حتی صحبتش را انجام داده بودم که می شود برای مادرهای شهدا بحث های مشاوره ای گذاشت؛ اما نمی دانم چرا پیگیری نکردند. در حدی که من خودم خواهر شهید هستم برای من نه چیزی وجود نداشته یا اینکه برای برادرم یا پدر و مادرم وجود نداشته، فقط سفرهایی بوده که مشهد بردند، یا سفر تفریحی بوده که شمال بردند. اینها بوده که مثلا در سفر یکسری مطالب گفته شده، اما به صورت دائمی و مستمر نبوده.
کاش می شد در اصفهان هم اینطور باشد که یک مراسمی تحت عنوان پاسداشت شهدای مدافع حرم برگزار شود. و همه خانواده ها دور هم جمع شود یک مقدار با هم آشنا شوند ارتباط بگیرند شاید خیلی از خانواده ها بتوانند با صحبت کردن خیلی از مسائل را متوجه شوند، مشکلاتشان را برای هم بگویند و خیلی جاها به داد هم برسند.
مثلا الان اگر تصمیم هست شناسنامه داده شود تصمیم بر این بوده چرا اینقدر دیر؟ و مگر حالا وقتی برنامه ای ریخته می شود از اول همه فکرهایش شده. حالا اصفهان این طور بوده نمی دانم بقیه شهرها هم این طور بوده یا نه، اما مشهد را سراغ دارم که دو سال پیش شناسنامه بهشان داده بودند، دو سال، خیلی خیلی جلوتر از ما، حالا دقیق نخواهم حرفی بزنم اما خیلی زودتر رسیدگی ها و این چیزها، بر حسب چیزی که ما شنیدیم اما با چشم ندیدیم، خیلی بیشتر و بهتر است.
**: ممنونم، به عنوان حرف آخرتان اگر دغدغه ای حرفی خاطره ای دارید، می شنویم؟
خواهر شهید: بله. یک مسئله دیگر هم این که کاش می شد که مثلا سالیانه، حالا همه شهدا مثلا هر سال، سال های اول این اجرا می شد، چون شهدا، بعضی از خانواده ها واقعا توانایی برگزاری سالگرد مراسم شهیدشان را ندارند، کاش می شد مثل شهرهای دیگر سالانه یک تجمعی بشود برای پاسداشت آن شهید، مثل حالا برای مراسم که برای روز پاسدار می گیرند یا مثلا آن زمان که می گیرند.
گفتگو با خواهر شهید سیدمهدی سلمانی/ قسمت ششم و پایانی
**: یعنی شما درخواستی ارائه دادید؟
**: واقعا ممنونم بابت سفارش های قشنگی که داشتید و دغدغه هایی که به جا و ارزشمندتان.
خواهر شهید: نمی دانم این را که اولویت بعدی هستیم، اما ما این چیزی که از بقیه خانواده های شهدا شنیدیم این است که ما اولویت های بعدی هستیم. و الان مثلا من پدر و مادرم می خواهند بروند یک مسافرت، مثلا بخواهند بروند کربلا، بابت شناسنامه ای که دارند هیچ مشکل ندارند، ولی منی که یک دختر تنها در خانه هستم نمی توانم بمانم و باهاشون هم نمی توانم بروم؛ حالا من پاسپورت دارم، آنهایی که ندارند.
خواهر شهید: نه این مدلی نبوده.
**: وضعیت تابعیت و شناسنامه چی؟ مشکلی ندارند خانواده ها؟ شما چطور؟
**: شما خودتان که مشاوره خواندید و گفتید خودتان اقدام کردید و تمایل داشتید حداقل برای خانواده ها در حیطه کاری خودتان کار انجام بدهید، حمایتتان نکردند؟
شهیدی که بدنش در تله انفجاری سوخت و خانوادهاش حتی یک عکس با لباس نظامی از او ندارند. شهیدی که در مسابقات واترپولوی کانادا رتبه آورد و میتوانست بورسیه کشور کانادا شود. شهیدی که به راحتی می توانست گوشی بخرد؛ اما نخرید تا مبادا به دام فضای مجازی بیفتد و مانع آسمانی شدنش شود. شهیدی که در یک کلام، به قول سردار حاج قاسم سلیمانی، در زندگی شهید بود و بالاخره شهید شد…
خواهر شهید: دقیقا، من بحثم این است که از همین ابتدای کار مثلا از همان موقعی که حالا آن بچه یا آن پدر و مادر دچار این فقدان می شوند، آن جای خالی ای که برایشان به وجود آمده با یک مسئله ای پر شود، آموزش داده شود، مخصوصا برای خانواده های شهدایی که فرزند شهید هستند اینها خب خیلی نیاز دارند و چون فضای اکثر خانواده های شهدا مثلا از لحاظ مالی در سطح پایین هستند و هر چه سطح پایین تر، آن قسمت هایی که زندگی می کنند محله های پایین تر قطعا آسیب ها بیشتر است و رسیدگی بیشتری می خواهد. حداقل آن بچه یا آن برادر یا خواهر حداقل به این نقطه برسد که پدر من برادر من و کسی که شهید شده یک مقام خیلی بالایی دارد و من به خاطر او باید یکسری مسائل را رعایت کنم. و این زمینه می خواهد، کار یک بار دو بار، سالی یک بار جلسه گرفتن و این چیزها نیست؛ با مسافرت بردن نمی شود. خیلی چیزها می خواهد، الان هم بحث مسکن خانواده هاست.
خواهر شهید: قطعا همین است، الان خانواده هایی که فرزند شهید دارند، خیلی از مادرها با مشکلات خیلی زیادی روبرو هستند و کنار می آیند. واقعا لازم است، الان در شرایطی هستیم که هم پدر هم مادر دارد تمام تلاشش را می کند که بچهشان از لحاظ اخلاقی، تحصیلی، مالی و همه اینها در سطحی باشد که آسیب نبیند، و یک مادری که چند تا بچه الان پیشش است و آنقدر سطح معلومات ندارد که بخواهد به تنهایی از پسش بر بیاید و قطعا لازم دارد یکی کمک باشد و مشاور باشد، حرف بزند، یاد بدهد به آن مادر، حالا جدا از بقیه مسائلش.