فریاد فاطمهست که پیچیده در جهان
مقصود اگر علیست شهادت مقدمهست
محشری شد شبی که فرمانده
پشت بیسیم گفت یا زهرا
هی اماننامه میفرستادند
جای تسلیم گفت یا زهرا
ای دادای بیدادای فریاد افتاد
پس از بلای کوچهها و بعد غسل نیمه شب
حسن دگر حسن نشد علی دگر علی نشد
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
و اباالفضل دستهایش را
کرد تقدیم گفت یا زهرا
ای وای از آن تیری که در بین هیاهو
راهش به زیر حلق یک نوزاد افتاد
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
تا گردن معاویه دَه ضربه بیش نیست
اطراف خیمهگاه علی از چه همهمهست
از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک
وقتی عَلم به دست علمدار علقمهست
**مهدی جهاندار
با صورت نازکتر از برگش چهها کرد
دستی که از سنگینی اش مقداد افتاد
** محمود یوسفی
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، همزمان با سالروز شهادت دخت نبی اکرم(ص) شاعران دست به قلم شدند و ابیاتی سرودند که در ادامه میخوانید؛
انتهای پیام/
منبع: https://ana.press/fa/news/822360/%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AA%D8%B4-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B3%D9%88%D8%AE%D8%AA
دیر آمدم… دیر آمدم… در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
** محمود یوسفی
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
پس از تو جلوهای چنین نماند و منجلی نشد
دل زمین و آسمان پس از تو صیقلی نشد
** حسین بیاتانی
ما کشتههای غصه سقط جنینیم
یک ماه با دست چهل جلاد افتاد
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
تا بین کوچه همسر خود را چنین دید
آن شوهر محکمتر از فولاد افتاد
ملت انقلابی ایران
وقت تحریم گفت یا زهرا
فرعون هم مقابل موسی کسی نبود
جادوی سامری که فقط یک مجسّمهست
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
خاکستر این شعلهها تا کربلا رفت
آنجا به جان حضرت سجاد افتاد
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
عارفی سرّ عشق میدانست
هرچه گفتیم گفت یا زهرا
آن اتفاق تلخ دشمن شاد افتاد
یک صید در تور چهل صیاد افتاد
آدم آموخت علم أسما را
بعد تعلیم گفت یا زهرا
تلاش کردی از میان مردها گذر کنی
سریع و تند و تیز و زود و بی معطلی نشد
ناموس حق در بین بی ناموسها بود
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
تو را که دید نیمه شب به روی دوش مرتضی
حسین بعد از آن دگر حسین اولی نشد
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
جانم فدای کودکی که ناله میزد
فضه بیا فضه بیا افتاد افتاد
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
نوشتهاند فاطمه در آخرین نگاه خود
تلاش کرد رو بگیرد از علی، ولی نشد
حکم خدا مگر حکمیّت نیاز داشت
با اشعری بگو که زمان محاکمهست
** مهدی جهاندار
نور زهرا که در جهان پیچید
هفت اقلیم گفت یا زهرا
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت