خطوط مبهم و مخدوش عشق خوانا شد
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
خواست برصفحه اعجاز دواتی بفرستد
شبی رؤیای دور آسمان در هیبت مردی
مبعث عید زیبای رسالت و نبوت پیامبر خاتم و نبی مکرم حضرت محمد مصطفی(ص) است.عیدی به بلندای معرفت و از سویدای دل عشاق معنویت که بر چهره جانفزای محمد(ص) درخشیدن گرفت.
علی اکبر لطیفیان:
پرواز با دو بال میسر شود، بلی
گره ز کار فروبستة زمین وا شد
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
افشین علاء
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
چراغ معجزهات گرچه تا ابد روشن
مکه گرفته بوی خدا از دعای تو
چتر بردار که این رایحه باران دارد
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
تا ببینیم در آئینه او حسن خدا را
این مردههای روی زمین را تکان بده
سرو موزون حرکات وسکناتی بفرستد
امشب فرشتهها همه پرواز میکنند
لطیفهای که خدا پشت پرده پنهان داشت
از این به بعد چشم تمام قنوتها
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
از این به بعد مُلک و مکان زیر پای تو
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
رسیدی و پروبال فرشتهها وا شد
خواست با نام محمد برکاتی بفرستد
به پیشواز تو هر ماسه، قطرهای روشن
خواست بعداز شب معراج زپیدایش زهرا
خواست از گنج خرد با نفس جعفرصادق
مصطفی محدثی خراسانی:
زمین گهواره کابوسهای تلخ انسان بود
در روز خجسته بعثت پیامبر مکرم اسلام(ص) برخی از این اشعار در ادامه آورده میشود:
هر که ادلّه خواست علی را نشان بده
با علی بن ابیطالبِ او سوی خلایق
تا که از تیربلا دور بمانیم به محشر
دریغ، آدم سرگشته بیتو تنها شد
ظرف و مظروف هم اندازه یکدیگر نیست
حمیدرضا برقعی
خواست تا فاش شود علت پیدایش هستی
پس از شناخت پیامبر خدا(ص)، مهمترین مسئله در زمینه معرفت، آشنایی با فلسفه مبعث ایشان است. تنها تفاوت فلسفه خاتمالانبیا با دیگر پیغمبران الهی این است که حضرت محمد(ص) برنامه پیامبران گذشته را تکمیل کردند و نبوت به ایشان ختم میشود.مهمترین فراز از تاریخ اسلام است؛ جشنی که تصویر و شکوهش نیز همواره در هنر اهالی ذوشذوق شعری و ادبیات ما نمودی وافر دارد.
شب از کرانه هستی گذشت و فردا شد
جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر
نقشی از جود کشد با حَسَنش برهمه عالم
قرآن بخوان و راه خدا را نشان بده
تا شود شیوه رفتار بشر، معتدل ازاو
با تو رقم زدند مسلمانی مرا
نمیرویید در چشمی بهجز تردید و وهم و شک
توحید را نشان زمین و زمان بده
تا بیابیم یقین، برلب پیغمبر اُمّی
جهان در اضطراب و ترس، در آغوش هذیان بود
ولی از فضل خود اورا درجاتی بفرستد
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
احمد شدی، کتاب شدی مصطفی شدی
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
خدا در ازدحام ناخدایان جهالت گم
همه جان جهان بود و خدا خواست برایش
فکر کن فلسفه خلقت عالم تنها
نتواند که بخواند نتواند بنویسد.
بهر ادراک خود، ازخویش صفاتی بفرستد
قرآن برای توست، علی هم برای تو
سایه ابر پی توست دلش را مشکن
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
یقین، تنها سرابی در شکارستان شیطان بود
چه نیازیست به اعجاز، نگاهت کافی ست
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
اطراف آستانه غار حرای تو
بهرغم فتنههای پیشرو در خاک مهمان بود
سید ضیاءالدین شفیعی
آخر چه قدر قوم پسر دار میشوند
زمان چون کودکی در کوچههای خواب حیران بود
اندازه شعور پرم آسمان بده
شاعران ما از گذشته تاکنون همواره این جلوه مکتب اسلام را در کلام و سرایش خود بکار بستهاند و اشعاری بر زبان راندهاند تا ابراز ارادتی به رسول خدا(ص) نشان دهند.
جز با صدای عشق مسلمان نمیشوم
به در خانه اندیشه زکاتی بفرستد
به گزارش خبرنگار دین و آیین خبرگزاری آنا، بعثت پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) روز برافراشته شدن پرچم رسالتی است که خصوصیات آن برای بشریت، ممتاز و بینظیر است. پیام مهم بعثت، گذر از همه رنجها و قدم بهسوی ارزشهای اسلامی و قرآنی است. بعثت در فرهنگ قرآنی به معنای عامل رساندن بشر به تکامل است.
به پیشواز تو آن خاک تشنه دریا شد
تا به حیرانی ما صبر و ثباتی بفرستد
شکفت نام محمد (ص)، وزید آیه مهر
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
تا مبارک شود ایام برای همه عالم
تا خردتر کند ازعشق، سر خامه خود را
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
پس لطف کن خودت درِ گوشم اذان بده
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
دختر به دست دامن این مادران بده
مبعث، عید عروج است. عید شکوه عبودیت و طلوع رستگاری.مبعث عید انسانیت است و خدایی شدن. عید برکشیدن افق بشریت در آستان جانان.
به سراپرده عفت نفحاتی بفرستد
پایین بیا ز کوه دخیلی بیاورند
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
ز امان نامه ابروش براتی بفرستد
حالا تمام دار و ندار خدا شدی
خواست درقالب قرآن کلماتی بفرستد
تو آسمان مکهای و ماه تو علی ست
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بس
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
همه عالم هستی صلواتی بفرستد
با حسینش زفَلَک، فُلک نجاتی بفرستد
قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیر
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
از این به بعد شمس و قمر روی دست تو
انتهای پیام/
منبع: https://ana.press/fa/news/832527/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B5-%D9%88%D8%A7%D9%BE%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF
تو آمدی و به یمن نگاه تازه تو
محمد واپسین پیغمبر خورشید و باران بود
قیام کردی و در قامتت تماشا شد
پیچیده در زمانِ همیشه صدای تو
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
امشب قلم زدند پریشانی مرا
ایمان میآورند به یا ربّنای تو
چشم تو فاتح اقلیم نمیدانم شد
زادگاهش برهوت عربستان باشد
به یمن نام بهارآور توای خورشید
تنها دلیل روشنیِ راه تو علی ست
تمام بادیه مجنون بوی لیلا شد
قرآن بخوان و با نفس آسمانی ات
خواست در قالب احمد حسناتی بفرستد
پی احیای جمادات، نباتی بفرستد
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
ذات حق خواست به خاک، آب حیاتی بفرستد
دست توسل همگان بر عبای تو