اگر بخواهیم حضرت (ع) را به صورت یک فرد کنشگر اجتماعی و سیاسی تحلیل کنیم، نه یک فردی از اولیا الله، که از باری تعالی دستور میگیرد و به آن سمت حرکت میکند، این فرد فرموده است: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»؛ کسی مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند. زیرا امام (ع) به عنوان یک کنشگر اجتماعی یک بدعتی را در جامعه اسلامی میبیند که یک فرد کاملاً ضد فرهنگ اسلامی، مدیریت فرهنگ و سیاسی و اجتماعی و تمام شئون زندگی مسلمانان را به عهده دارد، بنابراین معلوم نیست آخر و عاقبت یک چنین حکومتی به کجا خواهد رفت، برای همین امام حسین (ع) بیعت نکرد و باید مخالفت خودش را که از سلاله انبیا است، به این فرد نشان میداد.
بیشتر شهدای کربلا از کوفیان هستند
مسؤول دفتر سیاسی حوزههای علمیه تهران گفت: هیچ جای دیگری مانند کوفه آمادگی پذیرش امامحسین (ع) را نداشت و از سویی دیگر یک جریان اجتماعی در کوفه وجود داشت که به حضرت (ع) علاقهمند بود.
به مناسبت این روز با حجتالاسلام سیدمحمدحسین طاهایی مسؤول دفتر سیاسی حوزههای علمیه تهران و استاد حوزه علمیه مروی گفتگو کردیم که در ادامه میآید:
سفارشی که امام حسین (ع) به مردم کربلا کرد
کما اینکه عبدالله بن جعفر و برادر حضرت (ع)، محمد بن حنفیه پیشبینی چنین رخدادی را کردند و طبیعی هم بود، در یک حکومتی که در همان ابتدا یک فردی مانند «یزید» که حال و روزش برای نخبگان مشخص بود، مسلط شده است و برای همه چنگ و دندان نشان میداد، اتفاقاً برای بزرگان و سرآمدان جامعه اسلامی حکم مرگ را صادر کرد و پیکش را برای حاکم مدینه فرستاد و گفت از افرادی نظیر عبدالله بن زبیر، عبدالله عمر و سیدالشهدا (ع) برای من بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند سرشان را بزن! یزید از همان چنگ و دندان را نشان داد. حال در چنین شرایطی یک نفر بیعت نکند و از حدود ۱۸ هزار نفر بیعت بگیرد و به سمت آنها حرکت کند، عاقبتش معلوم است که بالاخره حکومت مستقر با او چه خواهد کرد.
اما مطلب دوم اینکه ما گزارشهای تاریخی داریم که امام (ع) نسبت به انتهای فاجعه کربلا مطلع بودند و آن اینکه خوابی که دیده بودند از نبی اکرم (ص) تعریف کردند که خداوند متعال میخواهد تو را کشته ببیند و خانواده تو را اسیر ببیند، خوابی که به علی اکبر (ع) در مسیر حرکت به کربلا فرمودند که پیک مرگ آنها را همراهی میکند. پس حضرت (ع) مطلع بودند. همچنین نخبگان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه آن روز چنین رخدادی را پیش بینی میکردند و سیدالشهدا (ع) که از همه این لحاظها سرآمد عقلای زمان خودش و زمان قبل و بعد خودش هستند، نسبت به آنها آگاهتر بود.
از آنجایی که امام حسین (ع) بیعت نکرد، دیگر هیچ کجای این جامعه برایش امن نبود، کما اینکه خود حضرت فرمودند که اگر من بروم در لانه مرغی هم قایم شوم، اینها من را پیدا میکنند و خواهند کشت.
خبرگزاری علم و فناوری آنا ـ گروه فرهنگ وجامعه، امروز دومین روز از ماه محرم الحرام سال۱۴۴۵ هجری است، در چنین روزی امام حسین (ع) همراه با خانواده و یارانش وارد سرزمین کربلا شد. وقتی حضرت (ع) روز دوم محرم به کربلا رسید، فرمود: «نام این سرزمین چیست؟»، گفته شد: «کربلا». امام (ع) فرمود: «فرود آیید که ـ به خدا سوگند ـ اینجا، محل فرود آمدن مَرکب هایمان و ریخته شدن خون هایمان است! به خدا سوگند، این جا قبر ما مىشود و به خدا سوگند، اینجا خانواده ما اسیر مى شوند، اینها را جدم به من فرموده است».
خب! امام که میدانستند مردم کوفه در نهایت ایشان را همراهی نمیکنند، چرا باز حرکت کردند؟
راز عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید
نزدیکترین شاهدش این است که ما از مردم مدینه به غیر از اقوام حضرت (ع) (بنی هاشم) که در کاروان سیدالشهدا بودند، یک نفر از مردم مدینه حضرت (ع) را همراهی نکردند، اما بیشتر شهدای کربلا، کوفی هستند، کوفیان کسانی بودند که هم علاقهمندی به خاندان اهل بیت (ع) داشتند، هم این علاقهمندی را ابراز کردند و هم اقدام عملیاتی در این زمینه انجام دادند، یعنی نامه دادند، بیعت کردند و گفتند: ما حاضریم والی یزید را از کوفه اخراج کنیم یا دستگیرش کنیم، شهر را آماده حضور شما کنیم، این اتفاق در ایران نیفتاد، در یمن نیفتاد، در مدینه و مکه نیفتاد، در بصره خیلی دیر اتفاق افتاد که دیگر آن سپاهی که میخواست از بصره خودش را به کربلا برساند، در راه متوجه شهادت حضرت (ع) شد، شکاف اجتماعی در بصره بلکه بیشتر از کوفه بود.
اولاً، عقیده شیعیان بر این است که ائمه طاهرین (ع) علم لدنی دارند و اگر چیزی را بخواهند بدانند، میدانند، این عقیده شیعه است، پس بنابراین این قضیه و قضایای از این دست را معتقدیم که در مرا و محضر حضرات معصومین (ع) است.
آیا امام حسین (ع) به سرنوشت خودشان آگاه بودند که در کربلا چه اتفاقی برایشان خواهد افتاد یا نه؟
در مسیر عشق…
خب! چرا این مردم را ما به بیوفایی میشناسیم؟
امام حسین (ع) نسبت به انتهای فاجعه کربلا مطلع بودند
موقعی که حضرت (ع) به سمت کوفه حرکت کردند، زمانی بود که کوفیان با مسلم بیعت میکردند. عبیدالله در بصره بود، یعنی همین تحرکاتی که در کوفه اتفاق افتاد، در بصره در نطفه خفه میشد. بعد از اینکه عبیدالله به سمت کوفه راه افتاد آمد، شیعیان بصره یک مقدار به تکاپو افتادند. بنابرایم هیچ جای دیگر مثل کوفه اقبال به سیدالشهدا (ع) نداشت.
از سویی دیگر حضرت (ع) جای دیگر امنیت نداشت و هیچ جای دیگر نمیتوانست بماند، مگر اینکه سمت همین کوفهای که حداقل یک بخشی از ارادتمندان در آنجا وجود دارد، حرکت کند، شاهد این قضیه این است که شما میبینید حضرت اول به سمت کوفه حرکت میکند، بعد مسلم بن عقیل را روانه میکند و نامه میفرستد و میفرماید: من در تاریخ فلان به سمت شما حرکت کرده ام، یعنی نه اینکه من الان در مکه نشستم و پیکم را فرستادم ببینم شما چه جوابی میدهید، اگر پیکم تأیید کرد، تازه راه بیفتم، نه! بلکه من مجبور هستم راه بیفتم، پس شما میبینید حتی بعد از اینکه خبر شهادت مسلم هم میآید، باز حضرت (ع) بر نمیگردند، باز به سمت کوفه حرکت میکنند، چون باز یک جریان اجتماعی در کوفه وجود داشت که به حضرت علاقهمند بود، هر چند جریان مسلطی که بالاخره با حکومت همراه بود، کسانی بودند که مخالف حضرت بودند و همانها هم مسلم به قتل رساندند، اما هنوز یک جریانی وجود داشت که شاید با نزدیک شدن حضرت (ع) میتوانست ورق برگردد.
وقتی امام حسین (ع) وارد کربلا شدند، این منطقه را از اهالی آن خریدند، تملک کردند و وقف شیعیانشان قرار دادند و از اهالی آنجا تعهد گرفتند که اگر شیعیان و محبیا ما برای زیارت من آمدند، شما کمکشان کنید و آنها را حمایت کنید. در آخر باید این نکته را گوشزد کنیم که این عالم، عالم تزاحمات است، عالم درگیری جبهه حق و باطل است. شکل گیری و نمو و رشد جبهه حق در تقابل با جبهه باطل اتفاق میافتد، معنای سپیدی موقعی روشن میشود که در مقابلش یک معنای سیاهی وجود داشته باشد، حق و باطل باید از هم تمیز پیدا کنند، قرآن کریم میفرماید: «مَّا کَانَ ٱللَّهُ لِیَذَرَ ٱلمُؤمِنِینَ عَلَى مَا أَنتُم عَلَیهِ حَتَّى یَمِیزَ ٱلخَبِیثَ مِنَ ٱلطَّیِّبِ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُطلِعَکُم عَلَى ٱلغَیبِ وَلَکِنَّ ٱللَّهَ یَجتَبِی مِن رُّسُلِهِۦ مَن یَشَاءُ فَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُم أَجرٌ عَظِیم» خدا این چنین نیست که شما را به همین حالتی که هستید رها کند، مگر اینکه مومن و غیر مومنتان را از هم جدا کند و تمیز دهد، باید اینها از هم تفکیک شوند.
چنان که میبینیم وقتی که حضرت (ع) به حر رسید، اول از او سؤال میکند برای کمک ما آمدهای یا برای جلوگیری از ما آمده ای؟ یعنی همچنان این احتمال وجود داشت، شما میبینید باز هم همین حر به سمت حضرت بر میگردد یا همان عمر بن سعد زمان شهادت حضرت (ع) گریه میکند. پس اینها امام حسین نشناسی نبودند و ندانند چه کسی را میکشند.
در چند برهه تاریخی از خیلی از ابزارهایی که سران طاغوت به وسیله ظلم، ترس، طمع، شبهه، شهوت و … در جاهای مختلف استفاده میکنند، یعنی مردم را از لحاظ عقل نظری و دیدگاه بصیرتی مخدوش میکنند، مردم کوفه هم مانند خیلی جاهای دیگر اسیر اینجور دسیسهها شدند، اما در بین تمام شهرها در حکومت اسلامی، ریشه و جریان شیعه، حب امیرالمؤمنین (ع) و امام مجتبی (ع) با اسناد تاریخی که وجود دارد، در کوفه به بهترین شکل پایدار بودند. در این منطقه یک جریانی از شیعیان اصیل و علاقهمند به اهل بیت (ع) وجود داشتند که تا سالیان سال ما مدیون فعالیتهای تبلیغی، فرهنگی و جهادی مردم کوفه در تاریخ اسلام بودیم.
این در حالی بود لحظهای که اطلاع مرگ معاویه را به حضرت (ع) دادند، همان موقع میخواستند با شمشیر آخته حضرت (ع) را به شهادت برسانند که حضرت (ع) بیعت نکرد. حکم قتل سیدالشهدا (ع) دست والی مدینه بود. باز طبق سخنانی که منقول از حضرت است، این مورد دیده میشود که حضرت (ع) میفرماید: اگر من کمی دورتر از مکه کشته شوم برایم بهتر است تا در مکه و در وادی حرم کشته شوم. چون کاملاً پیش بینی میشد که در شلوغی حج حضرت (ع) را به شهادت برسانند و خونش را گردن یک آدم ناشناس بیندازند که حکومت آنقدر نخواهد هزینه بدهد. اما چرا حضرت (ع) به سمت کوفه حرکت کردند؟ به دلیل اینکه هیچ جای دیگر مثل کوفه آمادگی پذیرش حضرت (ع) را نداشت. مردم کوفه هم مانند هزاران شهر دیگر در دنیا بودند و ایبن گونه نبود که بافت و کروموزومهایشان منفاوت باشد؛ آنها مردمی مانند بقیه مردم بودند.
این اتفاقات، این سلحشوریها و این حماسهها، ثمره تقابل جبهه حق و باطل است که این تقابل از اول خلقت شروع شده است. خدا متعال میفرماید: «کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلَّا الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» مردم یک امت واحده بودند تا موقعی که پیغمبران آمدند و شروع به تبشیر و انذار کردند. جبهه حق، انبیا و اولیا که برای کمال، تعالی و آزادی معنوی انسان تلاش میکنند در تقابل با جبهه باطل هستند، تقابلی که هزینههایی دارد، از جمله بزرگترین هزینه اش، همین شهادت سیدالشهدا (ع) است که بنیان حرکتهای بسیار بزرگی را در تاریخ شیعه قرار داد و سلحشوریهای متفاوت دیگری را به نمایش گذاشت.