وی قبل از انقلاب فیلمهایی نظیر: بازگشت، دختری از شیراز، چهارراه حوادث (برنده جایزه بهترین کارگردانی در اولین جشنواره فیلمهای ایرانی گلیریزان)، خون و شرف، خواب و خیال، شبنشینی در جهنم (کارگردانی مشترک با موشق سروری)، توفان در شهر ما، قاصد بهشت-تپه عشق، فریاد نیمه شب، یک قدم تا مرگ، دلهره، ضربت، سرسام، بیعشق هرگز-عصیان، خداحافظ تهران، ببر مازندران، من هم گریه کردم، جهنم سفید، هنگامه، نعر توفان، قصه شب یلدا (و تهیهکننده)، دیوار شیشهای (و تهیهکننده)، بوسه بر لبهای خونین (و همکاری تهیهکننده)، معشوقه (فقط همکار تهیهکننده)، جعفر جنی و محبوبهاش (فقط تهیهکننده)، مرگ در باران (و تهیهکننده)، اضطراب (و تهیهکننده)، کوسه جنوب و انفجار که اجازه نمایش نگرفت.
کارگردانی پرکار و جریانساز
ادوین خاچیکیان می افزاید:«عقابها فیلم موفقی بود و این روند میتوانست ادامه پیدا کند تا بالاخره پدر بتواند فیلم دلخواهش را بسازد. اما این شش سال باعث شد او دوران خیلی بدی را بگذراند و عذاب روحی و روانی زیادی تحمل کند. به صراحت نمیتوان گفت که این بیماریها ناشی از این مسائل باشد، اما بیربط هم نیست. پدر حرفه و دلبستگی دیگری غیر از سینما نداشت و سینما همیشه شغل اولش بود و دورهای که برای پدر میتوانست کوران کار باشد، تبدیل به دورهای سخت شد.»
ساموئل خاچیکیان خودش را اینطور واقعی توصیف میکند: «میل داشتم به جای مطرح شدن؛ مطرح کنم. من هیچگاه مدعی نبوده و نخواستهام خود را به عنوان نویسنده، شاعر، داستاننویس و یا ادیب مطرح کنم. تب و جنونِ نوشتن با من تولد یافته و از گهواره و زمانی که اولین جملاتم را ادا میکردم همراهم بوده است. به عنوان کارگردان خیلی زود با پردهی سپید انس گرفتم، دنیایی که برای سیراب شدن از حیطهی اندیشه و هنر امکانات فراوانی داشت و برای پرواز در آسمانهای بینالمللی فرصتی مغتنم بود. اما در تمام این مدت کمبود صمیمانهترین چیز، یعنی صدای خون را احساس میکردم. آنچه که مرا وامیداشت تا ارتباطم را با نَفَسِ زبان مادری و قلم حفظ نمایم، با اینکه از استعداد نوشتن فقیر گشته و قلمم زنگزده بود. دیر کردهام، میدانم. اما دوست ندارم توقف کنم.»
خاچیکیان را میتوان از پیشگامان تحول در سینما دانست. کمتر کارگردانی مانند او به طور مداوم سه دهه (۱۳۵۰–۱۳۳۰) اینگونه پرکار و درگیر فیلمسازی بوده است. وی در زمره نخستین کارگردانان بود که عناصر تکنیکی را برای سینما به کار برد و با دکوپاژ سر صحنه فیلمبرداری میرفت. پیش از این تهیهکنندگان و فیلمبرداران بودند که برای سکانسهای فیلم تعیین و تکلیف میکردند، اما خاچیکیان به سینما آموزش داد که کارگردان باید دکوپاژ داشته باشد. از او به عنوان فیلمسازی نوآور که ساخت فیلمهای جنایی را به راه انداخت و نخستین پیشپرده تاریخ سینما را برای فیلم دختری از شیراز (۱۳۳۳) ساخت و دهها زمینه فنی دیگر را آزمود یاد میشود. بسیاری از بازیگران نامدار سینما با بازی در کارهای خاچیکیان به سینما آمدند و برخی از فیلمهایش همچون ضربت (۱۳۴۳) و عقابها (۱۳۶۳) از کارهای پرفروش زمان نمایش خود بودند.
اما خاچیکیان چند سال بعد از پیروزی انقلاب با وساطت برخی از دوستانش ممنوعالکاریش ملغی و مشغول فیلمسازی شد که حاصل این تلاش: پیکر تراش (از عوج تا اوج) (تدوینگر، اجازه نمایش نگرفت)، عفریت (تدوینگر، اجازه نمایش نگرفت)، بالاش (همکاری در کارگردانی و تدوینگر)، عقابها-آشیانه مهر (نویسنده و سازنده آنونس)، یوزپلنگ، ستاره دنبالهدار (تدوینگر)، شکار (تدوینگر، نویسنده و سازنده آنونس)، شب بیست و نهم (تدوینگر)، خواستگاری (فقط نویسنده و سازنده آنونس)، راز کوکب (نویسنده و سازنده آنونس)، زیر بامهای شهر (نویسنده و سازنده آنونس)، چاووش، سایه خیال (نویسنده و سازنده آنونس)، پرده آخر (نویسنده و سازنده آنونس)، شهر خاکستری (نویسنده و سازنده آنونس)، مردی در آینه، بلوف، پنجاه روز التهاب (همکار تدوینگر) شده است.
با گذشت بیش از دو دهه از درگذشت ساموئل خاچیکیان، جریانی که وی به لحاظ مضمونی وفرمی در در سینمای ایران ایجاد کرده همچنان زنده است و متوقف نمیشود.