این در حالی است که نقشها در سینمای جهان تغییر یافته و قهرمانان زن و کودک به میدان آمدهاند. واقعیتهای جدیدی به مخاطب ارائه میشود چرا که تمامی این پیامها به سمتی میرود تا اندیشه خاصی به نسلهای آینده القا شود.
در سینمای ایران، تمرکز بر چهرهها این روزها موجب شده تا خلأ استفاده از عناصر دیگردر فیلمها بیش از گذشته مشاهده شود. این در حالی است که سینمای جهان به دنبال ترویج هویت خود و حتی گاها تحمیل آن به سایر کشورها است و از بالیود تا هالیود در تمامی فیلمها بارها میتوان عناصر فرهنگی را مشاهده کرد. به عنوان مثال استفاده از پرچم در فیلمهای آمریکایی به حدی به امری مسلم تبدیل شده که حتی زمانی که سوژه به موضوعات باستانی و تاریخی قبل از شکل گیری آمریکا اشاره دارد، حداقل یک غارنوشته تصویر پرچم را در خود دارد.
نقشسازی تکراری برای بازیگران
کادرهای دم دستی و تمرکز بر چهره بازیگر
سینمای ایران اگرچه در مسیر تکامل فرمی و محتوایی قرار دارد اما همچنان اسیر فقدان برنامهریزی کلان، بیتوجهی به بازارهای جهانی و البته سوژهها و فضاهای تکراری است. در مقام مقایسه، سینمای ایران از خلأ برنامهریزی راهبردی رنج میبرد. خود را زنده نگاه داشته، اما نمیداند به چه منظوری. آیندهای برای خود متصور نیست و اهداف خود را برای حتی ۱۰ سال بعد نمیداند. هنری که مردمیترین و محبوبترین هنر است، کلیشههای خود را نمیشکند تا بتواند به ابزار تربیتی نسل آینده تبدیل شود. این موضوع نه تنها در فیلمهای سینمایی بلکه در تولید کارتون و انیمیشن هم دیده میشود و متاسفانه مسیر مشخصی برای سینما دیده نمیشود. آیا کارکرد این صنعت صرفا نمایش چند سلبریتی است که اغلب در مرزهای خارج از کشور حتی شناخته شده نیستند و یا کارکرد تربیتی آن باید برجستهتر در نظر گرفته شود؟
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، ونوس بهنود ـ بیش از یک قرن از ورود دوربین فیلمبرداری به ایران گذشته و سابقه ساخت اولین فیلم سینمایی ایرانی نیز به حدود هشتاد سال قبل باز میگردد. با این حال، همچنان میتوان خلأ گستردهای در جانمایی ارکان فرهنگساز را در تولیدات این حوزه مشاهده کرد.
زبان استعاره در فیلمها غایب است. هرچند برخی تولیدات موفق توانست حتی نظر رویدادهای جهانی فیلمسازی را به خود جلب کند، اما اغلب کارگردانان شاید ناخواسته، سوژه را قربانی بیانی سطحی میکنند. دیالوگهای ماندگاری که در سینمای جهان وجود دارد به ندرت در سینمای ایران دیده میشود و به ندرت میتوان تصویری از فیلم را به عنوان یک نشانه یا یک پیام نمادین دانست.
از سویی تمرکز فیلمها در بازه زمانی نزدیک به قبل و بعد از انقلاب موضوعات مردمی و بیشتر ملموس و کوچه بازاری بوده و بعدها از دهه ۸۰ موضوعات سلیبریتیمحور شده است. سینمای ایران با وجود اینکه بعد از انقلاب به عنوان سینمای اخلاقگرا در دنیا شناخته میشود، اما تمامی توان خود را به کار نبسته است.
در اغلب فیلمها زنان، مردان و کودکان نقشهای یکسانی دارند. زنان اغلب قربانی، آسیب دیده، تنها و رها شده و مردان اغلب بیاعصاب و به دنبال یک لقمه نان. کودکان مشغول بازی در کوچهها و گاها در معرض ترس و وحشت از اعمال بزرگترها.
یکی دیگر از غفلتهای سینمای ایران با وجود تکثر سوژهها و موضوعات قابل توجه، محدود کردن لوکیشنها و فضای داستان در دم دستیترین مکان یعنی یک خانه ایرانی و خیابانها است. اغلب فیلمهای تولیدی در صد سال گذشته بخش اعظم فضای داستانی خود را در چنین محیطی قرار دادهاند. به ویژه تولیدات دهه ۹۰ بیشتر به مقوله زندگی در کف خیابان و سرگشتگی، بیپولی و بیپناهی توجه نشان میدهد. اما تمرکز صرف به چنین فضاهای داستانی در فیلمهای سینمایی و حتی شبکه خانگی موجب شده تا فضا خود عملا حرف زیادی برای گفتن نداشته باشد. به ندرت کارگردانان چیدمان دقیق و حساب شدهای از لوکیشنها داشته و به دنبال معنی پروری از طریق فضا هستند. این در حالی است که مضامین فرهنگی، اخلاقی و انقلابی میتواند به سادگی در فضاها جانمایی شود.
سوژههای تکراری این روزها به کرات در فیلمها دیده میشود. هم در تولیداتی که داستان به برههای از تاریخ گذشته اشاره دارد یا در فیلمهایی که به نظر مردمپسند است، اما در قالب کلیت و فرمی یکسان بازیگران جای خود را تغییر داده و با آب و لعاب تازه و متفاوت راوی همان موضوع هستند. به عنوان مثال فقر از موضوعاتی است که بستر بسیاری از فیلمهای ایرانی بوده است. به ویژه به دلیل همزاد پنداری مخاطب کارگردان پذیرش آن را حتمی میداند و بر همین اساس فیلمهای مختلفی با یک موضوعیت کلی شکل میگیرد.
انتهای پیام/۴۱۰۴/