اگر این صلح انجام نمیشد به یک مفسده و ذلت منجر میشد چون وضعیت کوفه و نیروهایی که در اختیار امام(ع) بودند به هیچ وجه مناسب نبود. روایات تاریخی خیانت عبیدالله ابن عباس نسبت به امام حسن(ع) را نقل کرده اند. حالا برخی در موضع دفاع از عبیدالله ابن عباس مطالبی را مطرح میکند اما آنچه که ظاهر گزارشهای تاریخی نشان میدهد این است که به هر حال او میدان را خالی کرد و فضا را برضد امام حسن(ع) تغییر داد در حدی که حتی «قیس ابن سعد ابن عباده» هم زبان به ملامت عبیدالله ابن عباس گشود.
در حالی که در ارتباط با معاویه روایات ذم فراوانی از پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین علی(ع) و سایر اصحاب نقل شده که یکی از معروفترین آنها همان ماجرای غزوه احزاب است. در این ماجرا وقتی که معاویه همراه پدرش ابوسفیان و برادرش یزید ابن ابی سفیان در برابر مسلمانان حضور یافتند. معاویه به اصطلاح «قائد» بود و زمام افسار مرکب را از جلو گرفته بود. و یزید ابن ابی سفیان از پشت مرکب را میراند و پیامبر(ص) آن جمله معروف را که:« لعن الله الراکب والقائد و السائق» را فرمودند. و هر سه اینها مشمول لعن پیامبر(ص) شدند. یا آن بحث «الشجره الملعونه» در قرآن کریم که رسول خدا(ص) آن را بر بنی امیه تطبیق نمود و بنی امیه را مانند بوزینهگانی دید که از منبر پیامبر(ص) بالا میروند.
در ادامه این روایت آمده که اهل شام نسائی را مورد ضرب و شتم قرار دادند و در واقع نسائی به عنوان یکی از مؤلفان صحاح سته به دلیل بیان این حقیقت در مورد معاویه جان خویش را از دست داد. معروف است که خودش را به حجاز رساند و در آنجا از دنیا رفت.
به گزارش گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، در سالهای اخیر برخی جریانهای سیاسی واعتقادی با اغراض خاص در پی آن هستند که واقعیت تاریخی صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه را در مسیراهداف خود تفسیر کنند.برای درک تفسیری درست از صلح قهرمانانه امام حسن(ع) با حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا جباری مدرس حوزه علمیه و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی(ره) گفتوگو کردهایم که مشروح آن را در ادامه از نظر میگذرانید.
حضرت در پاسخ این اتهام ابتدا فضائل امیرالمؤمنین علی(ع) را برشمردند و سپس شروع کردند به برشمردن اوصاف و پیشینه معاویه همچنین سابقه کفر بنی امیه، معاویه و ابی سفیان را معرفی کردند. بعد رفتند سراغ عمرو ابن عثمان و و را له کردند که تو که هستی و چه میگویی مثل تو مثل آن حشرهای است که بر روی درختی نشست و گفت میخواهم بلند شوم خودت را بگیر و درخت در پاسخ گفت اصلاً نفهمیدم کی نشستی که حالا بخواهی بلند شوی! حضرت فرمودند که تو فرد بیمقداری هستی که در اینجا آمدی و چنین سخنانی میگویی بعد به عمروعاص رو کردند و پیشینه ولدالزنا بودن وی را مطرح کردند که مادرت نابغه چنین بود و پدرت چنان بود. پدرت در سوره کوثر همواره مورد مذمت قرآن قرار گرفته است. سپس به ولید ابن عقبه رو کرد و فرمود تو همان کسی هستی که پدرت در جنگ بدر شرکت کرد و به دست پدرم به هلاکت رسید تو همان کسی هستی که قرآن کریم تو را فاسق نامیده و یعد پیشینه زشتکاریهای مغیره را در زمان خلیفه دوم برشمردند و شرکت مغیره در جریان شهادت حضرت زهرا(س) را برملا نمودند و فرمودند«أَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ (ص) حَتَّی أَدْمَیتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا » و در پاسخ به عمرو ابن عثمان فرمودند تو وقتی مسائل را بلد نیستی چرا میگویی؟ برفرض محال هم که امام علی(ع) در قتل عثمان سهیم بوده باشد؛ در کجای قرآن و فقه آمده که اگر پدری در قتل کسی سهیم بود باید پسرش به جای او قصاص شود و اگر قرار باشد اولاد امام علی(ع) را قصاص کنی مگر من تنها فرزند امام علی(ع) هستم باید کل اولاد امام علی(ع) را قصاص کنید. البته هدف حضرت در اینجا اثبات بیسوادی اینها نسبت به احکام اسلامی بود.به این ترتیب این ۶ چهره اموی بودند که در آخر این مجلس مفتضح شدند.
بیان حضرت براساس متون تاریخی همه در ذم معاویه است و شواهد تاریخی حکایت از این دارد که آب امام حسن(ع) با معاویه هیچ گاه در یک جوی نرفته است و این مسئله در دوران خلافت ظاهری معاویه کاملاً آشکار بود.
به هر حال معاویه کسی نبود که حق را بپذیرد. وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) در کوفه به شهادت رسیدند ابتدا مردم کوفه با امام حسن(ع) بیعت نمودند و بعد هم مردم شهرهای دیگر بیعت کردند. خوب وقتی که حرمین با امام حسن(ع) بیعت کرند طبق مبانی اهل تسنن باید مردم نقاط دیگر نیز باید با آن حضرت بیعت کنند. و معاویه نیز طبق همین مبانی باید بیعت میکرد. اما مشخص بود که شخصیت معاویه شخصیتی نیست که تابع حق باشد. بعد از این هم نامهپراکنی شروع شد و شبیه نامههایی که بین امیرالمؤمنین(ع) و معاویه رد و بدل شده بود بین امام حسن(ع) و معاویه رد و بدل شد و آخرین مطلبی که در این نامهها از طرف معاویه مطرح شد این بود که بین من و تو شمشیر حاکم است. لذا معاویه شروع کرد به جمع آوری نیرو و به سمت عراق حرکت کرد و به همین ترتیب امام حسن(ع) نیز از کوفه حرکت کرده و به سمت مدائن حرکت کردند و همچنین سعی کردند که نیروهایی را از بصره جمعآوری بکنند و جریان درگیری با معاویه پیش آمد و نهایتاً با تفضیلی که در تاریخ آمده معاویه صلح را به امام حسن مجتبی(ع) تحمیل نمود.
امثال معاویه که تابع حق نبودند و هیچ ابایی از تهمت و دروغگویی هم نداشتند چنان که معروف است معاویه دستگاه جعل حیث و دروغپراکنی را رسمیت بخشید که جریانش مفصل است و ابن ابی الحدید آن را در جلد ۱۱ شرح نهجالبلاغه به نقل از کتاب «الاهداف ابوالحسن مدائنی» مطرح کرده است. که شامل بخشنامههای ۶ گانه معاویه است که در آن دستور داده نقل فضائل امام علی(ع) ممنوع شود و مانند آن فضائل برای دیگران ساخته شود.
بیعت این عده با امام حسن(ع) هم این گونه بود این عده اکثریت سپاه حضرت را تشکیل میدادند بنابراین نمیشد روی آنها حساب باز کرد. اگر امام(ع) صلح را نمی پذیرفت با چنان جمعیتی قطعاً در آن جنگ شکست ظاهری نصیب امام(ع) میشد، در این صورت اولاً تعداد بسیاری از این شیعیان اعتقادی در جنگ از بین میرفتند. دوماً در این صورت تکلیف امام(ع) در این جنگ چه میشد ایشان یا در این جنگ شهید میشدند یا اسیر میگشتند. اگر ایشان شهید میشدند شهادت ایشان بیحاصل بود زیرا به هر حال امام(ع) هنوز رسالت خویش را انجام داده است و شیعه در آن قلت و ضعف قرار دارد و باید فعلاً نیرو پروری کرد در این شرایط امام به شهادت میرسدند.
چه شد که معاویه به جنگ با امام حسن مجتبی(ع) آمد و به طور کلی نگاه معاویه ابن ابی سفیان به اهل بیت(ع) چگونه بود؟
در حالت دوم امام(ع) به دست معاویه اسیر میشد و معاویه هم ممکن بود با امام(ع) دو کار انجام دهد یا ایشان را به عنوان یک اسیر جنگی به شهادت میرساند یا امام(ع) را با منت آزاد میساخت در هر حال پیروزی ظاهری از آن معاویه بود. اما امام حسن(ع) با صلح خود هم بقیه السیف شیعه را نجات دادند و هم با منت بر معاویه همراه با عزت صلح کردند. زیرا صلح به دلیل کمبود نیرو به حضرت تحمیل شد و این مسئله در تاریخ ثبت شد. هرچند برخی مغرضان به گونه دیگری تاریخ را گزارش کنند اما ما هستیم و اسناد ما که دستمان خالی نیست. اسناد تاریخی و متون کهن به خوبی این نکته را تأیید میکنند که صلح بر حسن ابن علی(ع) تحمیل شد و ایشان ناچار به قبول صلح شد والا هیچ گاه حضرت با معاویه صلح نمیکردند.
صلحی که حضرت انجام دادند به منزله به رسیمت شناختن اهلیت معاویه برای خلافت نیست . این صلح، واگذاری حکومت نبود. امام(ع) با این اقدام کردند که تعداد قلیلی که از جبهه حق باقی ماندند حفظ شوند و اگر این کار را نمیکردند جنگ منجر به از بین رفتن همین تعداد قلیل یاران میشد. هدف صلح نجات «بقیه السیف» شیعه از دست حاکمان ظلم و جور زمانه بود. یعنی عده قلیلی که به عنوان امام منصوب و منصوص و مفترضالطاعه با امام(ع) بیعت کرده بودند. بقیه بیعت کنندگان اصطلاحاً شیعیان سیاسی بودند یعنی با امیرالمؤمنین علی(ع) به عنوان یک زعیم سیاسی عادل بیعت کردند.
وجه تمایز صلح امام حسن (ع) با مسئله ذلت که طبق اصول شیعه هیچ گاه در اهل بیت(ع) راه ندارد چیست؟
جباری: بنیامیه دل پرخونی از امیرالمؤمنین علی(ع) داشتند و معاویه رسماً مولا علی(ع) را سب مینمود. اما مسئله این است که وقتی انسان از حق دور شد نباید از او انتظار عدالت و حق گویی داشت و لذا همین امثال معاویه و اتباع وی با وجود این که میدانستند امام حسن(ع) محبوب پیامبر(ص) است و رسول الله(ص) آن تعابیر را راجع به امام حسن(ع) به کار بردهاند. با وجود این که خود معاویه اعتقادی به حقانیت پیامبر(ص) نداشت و کفر خویش را نزد مغیره آشکار ساخت که مسعودی داستان آن را در «مروج الذهب» آورده است. بنابراین معاویه اعتقادی نداشت که بگوییم آن اعتقاد او را به سمتی براند که حساب امام حسن(ع) را از حساب امام علی(ع) جدا کند شاهد این قضیه هم جریان معروف مناظره است که فکر میکنم مرحوم طبرسی در کتاب «الاحتجاج» آن را نقل کرده است و در متون بعدی مانند بحارالانوار هم آمده است که یاران معاویه مانند «عمروعاص»، «مغیره ابن شعبه» و «ولید ابن عقبه ابن ابی معیط»، «عتبه بن ابی سفیان» و «عمرو بن عثمان» فرزند خلیفه سوم معاویه را تحریک کردند و گفتند که حسن ابن علی(ع) را در مجلسی دعوت کن تا هر کدام از ما سخنی بگوییم و وی را مفتضح کنیم و بدین طریق نا اهل بودن او برای خلافت را روشنتر کنیم. معاویه خیلی مایل نبود و خوف داشت که اینها در مقابل امام حسن(ع) مغلوب شوند اما آنها اصرار کرند و گفتند ما پنج نفر هستیم و به همراه تو 6 نفر میشویم پس جبهه ما قویتر است.
جاسوسان معاویه هم بیکار ننشستند و شایعاتی در بین سپاه امام پخش کردند. امام(ع) در سپاه خود با جمعیت یکدستی مواجه نبود. حتی برخی از کسانی که بعد از شهادت امام علی(ع) میخواستند با آن حضرت بیعت کنند شرط بیعت خود را جنگ با معاویه قرار دادند. که امام(ع) فرمود:« اگر مصلحت باشد من جنگ میکنم آن جایی که مصلحت اقتضا بکند جنگ خواهم کرد و آن جایی که مصلحت نباشد جنگ نخواهم کرد.» یعنی این طور نبود که امام(ع) بخواهد به هر قیمتی ولو به قیمت نابودی جبهه حق و شیعیان به سمت جنگ برود. لذا برخی از این خوارج اعتراض کرده به حضرت حمله کردند و متأسفانه «جراح ابن سنان» ضربهای به ران حضرت وارد کرد. دشمن چنین فضای مشوشی در سپاه امام ایجاد کرد وقتی امام(ع) دیدند که اوضاع این چنین است و عدهای طالب جنگ و عده دیگری در پی عافیت هستند خطبه معروف خویش را خواندند و فرمودند وضعیت این گونه است معاویه هم پیشنهای به ما کرده شما اگر طالب عزت و آخرت هستید حرکت کنید که به سمت جنگ با معاویه برویم و اگر نه اعلام کنید که فریاد «البقیه، البقیه»بلند شد که معنای آن به تعبیری این بود که از جنگ خسته شدهایم. حضرت با چنین جمعیتی میتوانست با چه کسی بجنگد؟ بنابراین به ناچار قرارداد صلح امضا شد.
در چنین وضعیتی بیعتی انجام گرفت و طبعاً وقتی که بیعت حرمین انجام گرفت و اهل مکه و مدینه با آن حضرت بیت نمودند. معاویه باید کرنش میکرد و تبعیت مینمود. ما بر اساس مبانی بیعت مردم در اهل تسنن میگوییم اگر بر همان اساس هم پیش برویم معاویه باید تبعیت میکرد اما به این بهانه واهی که عوامل قتل عثمان همراه علی(ع) هستند بیعت نکرد در حالی که امیرالمؤمنین علی(ع) هیچ نقشی در قتل عثمان نداشت. حتی وقتی نماینده معاویه نزد امیرالمؤمنین علی(ع) آمد و نامه وی را دال بر این که باید قاتلان عثمان را تحویل دهید نزد حضرت آورد، حضرت امیر(ع) فرمودند بیا در مسجد جوابت را بدهم. وقتی فرستاده معاویه به مسجد آمد و موضوع مطرح شد شمشیرها بالا آمد که ما قاتلان عثمان هستیم! حضرت می خوسات به فرستاده معاویه بفهماند که من کدام یک از اینها را تحویل تو بدهم بر فرض هم اگر تحویل دهم؟ از آن مهم تر این که چه کسی گفته که معاویه ولی دم عثمان است؟!
انتهای پیام/4104/